سفارش تبلیغ
صبا ویژن

dARk ARt

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 14

    نظر

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 14

هری نمیدانست باید چکار کند اما باید خونسردی خودش را حفظ می کرد.افکار مختلفی به ذهن هری هجوم میاوردند.ناگهان هری احساس کرد زمین زیر پایش می لرزد و بعد زمین مانند غاری دهان باز کرد و هری با سرعت زیادی به داخل کشیده شد.پس از چند لحظه که احساس بد آپارات کردن را به همراه داشت.هری روی زمین سفت و سنگی افتاد ولی وقتی برای هدر دادن نداشت پس به سرعت بلند شد و توانست دامبلدور را بالای سرش تشخیص دهد.کمی آنطرف تر جینی با ظاهری پریشان ایستاده بود و وقتی متوجه حضور هری شد به سرعت در آغوش او پرید.دامبلدور گفت:اهههم...جینی الان کارهای مهمتری داریم.

ادامه داستان...

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 13

    نظر

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 13

هری به زمین خورد و وقتی بلند شد خود را در یک کوچه بن بست دید.خانه ها روستایی بودند.شهر توسط کوههای کوتاه و بلندی محاصره شده بود.دامبلدور به بقیه نگاه کرد و گفت:از این طرف.در ضمن خانم ویزلی فکر کنم دیگه باید چوبتان را در بیارید.
جینی که انگار داشت تا آنموقع فیلم سینمایی نگاه می کرد و حالا سرخ شده بود چوبش را در آورد و دنبال رون به راه افتاد.آنها داشتند به سمت خانه ای میرفتند که هری را به یاد بارو می انداخت با این تفاوت که خیلی خرابتر و کمی کوچکتر از آن جا بود.

 

ادامه داستان...

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 12

    نظر

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 12

تا چند هفته بعد هری مشکلی نداشت. البته خودش متوجه می شد که ارتباطش با دوستان نزدیکش خشکتر و ضعیفتر شده است ولی چاره ای نداشت باید آنها را از خودش دور می کرد.در این مدت دو طلسم دیگر را از دامبلدور یاد گرفته بود.سال سومی ها هنوز با بوگارتها مشکل داشتند و فقط تعداد معدودی از آنها توانسته بودند یک حاله ضعیف را به عنوان پاترونوس تشکیل بدهند.سال چهارمی ها هم هنوز کمی در درست کردن یک سپر دفاعی خوب مشکل داشتند.سال پنجمی ها تازه میتوانستند طلسم پاترونوس را انجام بدهند.

 

ادامه داستان...

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 11

    نظر

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 11

 وقتی هری وارد شد دامبلدور پشت میزی که در اتاق بود نشسته بود و حالت عجیبی به خودش گرفته بود مثل اینکه میخواست همان موقع کشف بزرگی را به همه اعلام کند.وقتی هری وارد شد گفت:سلام هری،واقعا عجیبه مگه نه؟یادم میاد یک بار دو طلسم ایمپدیینتا و کروشیو با هم به بوتیربای پیر خورد.مهم نیست ما بریم سراغ کار خودمون.هری من یک حدسهایی در مورد ر.آ.ب میزنم.خب خیلی ها میتونن مخفف اسمشون چنین چیزی باشه ولی از همه ریگولاس بلک برادرسریوس اسمش به این اسم نزدیکتره.یک نفر دیگه هست که اسمش رینوس آمینندو بیداکوس هست.الان هنوز تو انگلیسه.ولی یکمی پیره.مثل من!و البته مثل من هم قدرت های جادویی زیادی داره.از اعضای محفل هم بود.من فکر کنم خودش بوده.حالا بهتره بریم سراغ کلاس خودمون اگه میخوای چیزی بدونی بپرس.
هری که تا حالا چیزی نگفته بود گفت:خب اصلا توی این کلاس چیکار میکنیم؟
دامبلدور گفت:چند ورد خوب و چند نکته جالب و از این جور چیزا برای شکست دادن ولدمورت.

ادامه داستان...

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 10

    نظر

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 10

بعد از اینکه به مدرسه رسیدند(وقتی که بچه ها سر کلاس بودند)مکگوناگال را در سالن اصلی پیدا کردند و هری مجبور شد همه چیز را در دفتر مدیر برای او شرح دهد.مکگوناگال واقعا ذوق زده شده بود.بعد با صدای هیجان زده ای گفت:هری تو یک لحظه اینج باش تا من اینها را به وزارتخونه ببرم.و بعد از آن از اجاقی که در اتاقش بود خارج شد.بعد از مدتی مکگوناگال با اسکریمژور برگشت.اسکریمژور که به هری زل زده بود گویا چنین کاری را از او بعید میدانست گفت:آقای پاتر مثل اینکه شما با مرگخوارها برخوردی داشتید.
هری در حالی که سعی میکرد مودب باشد گفت:درسته جناب وزیر.

 

ادامه داستان...

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 9

    نظر

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 9

روز بعد هری با کلاس چهارمی ها درس داشت.بهترین کاری که میتوانست بکند این بود که آنها را با طلسمهای نابخشودنی آشنا کند.و طریقه تشکیل سپر محافظ را به آنها بیاموزد.از روز اول به بعد اسلیترینی ها آرام تر شده بودند و به عبارتی از هری حساب میبردند.حالا هری کمی علت رفتار ولدمورت را درک میکرد.
فردا کار هری سختتر بود.باید به سال پنجمی ها که تا حالا حتما میتوانستند طلسم پاترونوس را(هرچند نصفه و نیمه)انجام دهند،روش پیغام فرستادن را با آنها یاد میداد که این را از خود دامبلدور در یکی از روزهای اقامتش در گریمولد یاد گرفته بود.البته هنوز خیلی ها هم با پاترونوس مشکل داشتند که باید مشکلشان حل میشد.

 

ادامه داستان...

دایره زنگی را یک ار تماشا کنید!

    نظر

حتما دایره زنگی رو ببینید

خلاصه داستان: صبح روز جمعه شیرین و محمد تنها تا پایان روز فرصت دارند هزینه تعمیر خودرویی را که با آن تصادف کرده*اند تأمین کنند. این دو به ناچار راهی خانه*ای در شمال شهر می*شوند تا با کاری که انجام می*دهند پول مورد نیاز را تأمین کنند

 

مهران مدیری، باران کوثری، محمدرضا شریفی*نیا، امین حیایی، صابر ابر، گوهر خیراندیش ، بهاره رهنما، امید روحانی، نگار فروزنده، حامد بهداد ، نیلوفر خوش*خلق ، نیما شاهرخشاهی، اکرم محمدی، امیر نوری و محسن قاضی*مرادی ملیکا شریفی*نیا بازیگران اصلی این فیلم هستن

 

 منظورش از دایره زنگی دیش ماهوارست!!!!

خلاصه آب دستتونه روی هوا ول کنید برید دایره زنگی رو ببینید!
به زودی لینک دانلودشو میذارم!!

 دایره زنگی

 دایره زنگی

 

Trailer
 


هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 8

    نظر

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 8

بعد از مراسم رون،هرمیون و جینی پیش هری آمدند.رون گفت:خب رفیق حالا ببینم چیکار میکنی.
هری ادای مکگوناگال را در آورد و گفت:آقای ویزلی من پرفسور پاتر هستم نه رفیق.
هر سه خندیدند.هری گفت:خب با شما پنجشنبه ها کلاس دارم با جینی هم چهار شنبه ها چطوره؟خوبه؟
جینی گفت:آره از این بهتر نمیشه. چهارشنبه ها بهترین روزه برای ما، اول با هاگرید بعد با مکگوناگال بعد هم با تو. دیگه از این بهتر نمیشه.

ادامه داستان...

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 7

    نظر

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 7

هری تازه داشت از همه چیز سر در می آورد.پس چرا هری تا به حال او را نمی شناخت؟ وقتی هری به خودش آمد فهمید دست آبرفوث جلوی او دراز است.هری نیز دست او را فشرد.دامبلدور گفت:هری معلمی که به جای فیلت ویک آمده ایشون هستن.
هری گفت: بله و مثل اینکه خیلی هم اطلاعات مفیدی دارید.حتی خود هری هم از اینکه چنین حرفی زده تعجب میکرد.
آبرفوث گفت:خب من همه چیز رو از آلبوس یاد گرفتم.
ادامه داستان...

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 6

    نظر

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 6

هری وقتی به هوش آمد دست وپایش را بسته دید کنار او دامبلدور هم همان وضع را داشت.جلوی آنها ولدمورت و چندین نفر از مرگخوارانش که هری از بین آنها فقط ویکتور کرام را میشناخت ایستاده بودند.وجود کرام در بین آنها کمی قابل حدس زد بود اما نفر دیگری که هری او را شناخت باعث شد که او با اینکه دست وپایش بسته بود چند سانتی متری از جایش بپرد.چو چانگ با لبخندی موذیانه که هری در سالهای گذشته از او ندیده بود پشت سر ولدمورت ایستاده بود.با توجه به خستگی دامبلدور و تعداد زیاد مرگ خوارها مشخص بود که دامبلدور از آنها شکست خورده است.

 

ادامه داستان...